انا مدینة العلم و علی بابها...
من شهر علمم و علی، در آن...
چه ساده ایم ما، اگر تعبیرمان از علم، هر چیزی جز، "همه چیز" باشد...
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پ.ن: دیشب خواب دیدیم در جمع دوستانم هستم و همگی اونها میگن که اهل کوفه هستن. من در بین اونها به تنهایی فریاد زدم، من اهل نجف هستم...
"آثار یاد علی این است که تو را به شهرش دعوت می کند"
در ماه علی، در ماه توبه واستغفار...
توبه چشمانم را بپذیر...
"اللهم احفظ حدقتی بحق حدقتی علی ابن ابی طالب(علیه السلام)
داغ بودم و متوجه اصل قضیه نشده بودم...
تازه متوجه شده ام چه بلایی بر سرم آورده اند...
دست و پایم را بسته اند و اسیرم کرده اند در قفسی به نام "امتحانات"...
می خواهند نباشم در حماسه سازی، حماسه سازی برای کشورم...
آنگونه که "رهبرم" فرمان داده...
اما من، عزمم جزم است، حماسه خواهم آفرید...
تبیین خواهم کرد و روشنگری...
تا نگوید بار دیگر امامم،
" این عمار..."