د مثل دانشجو

اینجا تماشاخانه "دانشی" است که آن را در هیچ دانشگاهی نیافتیم...

د مثل دانشجو

اینجا تماشاخانه "دانشی" است که آن را در هیچ دانشگاهی نیافتیم...

پیام های کوتاه
  • ۱۵ مرداد ۹۲ , ۰۰:۰۴
    گذر!
طبقه بندی موضوعی

تازه مسلمان...

يكشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۲، ۰۳:۳۲ ب.ظ


شبهای قدر خیالی به سرم زد...

که کاغذی بردارم و نام علی را روی آن بنویسم و بر سر بگیرم...

مگر نه اینکه علی قرآن ناطق است...

مگر نه اینکه این شبها، شبهای علی است...

استادمان می گفت:

ما که چشمان علی را ندیده ایم، مردم کوفه شما دیگر چرا؟ شما که چشمهای علی را دیدید.....

.

.

.

.

.

.

خیال دیگری بر سرم زد...

دوباره شهادتین بگویم...

با خدا وعده کردم که دوباره مسلمانم کند، من از بیست سال مسلمانی ام، خیری ندیدم...

خدایا از نو مسلمانم کن...

در همین خیال ها بودم و فکر جوانک تازه مسلمان شده ای که خودم باشم و اینکه چگونه آیین اسلام را یاد بگیرم که صدایی آمد" اللهم بحق هذا الکتاب و بحق من ارسلته..."

که فهمیدم باید قرآن  بر سر بگیرم . خدا را به خودش و چهارده انسان کامل قسم بدهم...

شیخ میگفت تک تک نام ها را و من هم سوگند می دادم خدا را..

وسط قسم دادن ها نکته ای مرا متوجه خودش ساخت...

" من تازه مسلمان با تمام این چهارده نفر، خاطره دارم... من عمری است با اینها زندگی کرده ام... مودت را ادعایی ندارم ولی محبتشان از کودکی تا کنون با بند بند وجودم گره خورده... من تازه مسلمان اینها را میشناسم... من عاشق این جنون هستم..."

 

.

.

.

.

.

من مسلمان شده مکتب چشمی هستم

که در آن عاطفه با عشق و جنون توام شد...

۹۲/۰۵/۱۳
مژگان لرد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی