و ما ادراک مالیلة القدر....
علی و شب های علی تمام نشده اند...
سال گذشته من بودم و شب های علی، در دامان علی...
در دامان علی ابن موسی الرضا المرتضی...
آخ که حتی نوشتن از شب های قدر در صحن جامع رضوی، سخت است...
از اینکه شب بیست و سوم را که معتقد تری به آن، انگشتانت را گره بزنی به پنجره فولاد و قرآن بر سر بگیری...
اینها تمام خاطرات زیبای تو هستند از ایامی که علی را نمی شناسی به اندازه این روز هایت...
کربلایی مجید در فاطمیه نوشته بود: "در فاطمیه باید از علی گفت، در فاطمیه باید از علی نوشت..."
بماند که ما چطور با مادر انس گرفتیم...
اما تمام تلاشم این بود که روز های رفتن مادر را با حال "علی" بچشم...
نمی شود، نشد...
من کجا و علی کجا! ولی خودمانیم، عجب رویای شیرینی است فهمیدن علی که" دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین/ به علی شناختم من به خدا قسم خدا را"
همه چیز دست به دست هم داد تا ما حول محور علی بگردیم تا تمرین کنیم فهم "دلیل بودن را"...
اینجا استادمصباح از فلسفه اخلاق می گفت، روش های عقلی نقد مکاتب غیر واقع گرایی...
و من به ایشان می گفتم از "تمام اخلاق، علی" و تایید می کردند...
شب های قدر امسال را در مسجدی بودم که نامش حجت مسلمانی ام است...
حجت شیعه بودنم، حجت بودنم...
نام مسجد دانشگاه" علی ابن ابی طالب علیه السلام"بود...