د مثل دانشجو

اینجا تماشاخانه "دانشی" است که آن را در هیچ دانشگاهی نیافتیم...

د مثل دانشجو

اینجا تماشاخانه "دانشی" است که آن را در هیچ دانشگاهی نیافتیم...

پیام های کوتاه
  • ۱۵ مرداد ۹۲ , ۰۰:۰۴
    گذر!
طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۲ ثبت شده است

 

آقا سعید ما، انصافا که احساس تکلیف کرده بود. اصلا از آن جنس آدم هاست که وقتی چیزی را در راه خدا از دست می دهند، کلی چیز دیگر بدست می آورند. مثلا پایش را می دهد در کربلای 5 و باری می آید روی دوشش که حتی حاضر است برای حمل آن بار، یک عمر زمین بخورد...

آقا سعید ما آمده بود تا عرصه انتخابات 92، حماسی شود. پیامک می آمد برایمان که برخی آمدند که او رای بیاورد و برخی نیز صرفا برای اینکه او را نیاورد، بماند که چه تعدادی شان در دل قربة الی الله هم گفته بودند...

آقا سعید ما آمد تا عرصه 92، برخلاف عرصه 88 که امام سید علی در فریاد "این عمار"ش می فرمود: "شناخت عرصه دشوار است، شناخت دوست و دشمن دشوار است"، شفاف و روشن شود. من که نه جنگ را دیده ام و نه انقلاب را، خوب بشناسم آدم ها را که کدامشان انقلابی اند و کدامشان.......

آقا سعید آمد تا آنها که دلشان خون است از خودی ها، دل خون تر شوند از این "کم بودن" و اینکه همین دلٍ خون، قوی ترشان کند برای حرکت.

اصلا بعضی آدم ها، همواره از سختی های زندگی درس میگیرند و هرچه کم باشند و اقلیت، مصمم تر می شوند بر ادامه پیمودن مسیر...

آقاسعید آمد و حرف تردید را زد، حرف تردید یعنی ریزش ها و رویش ها. یعنی آنها که رفتی بودند و الکی مانده بودند، حجت رفتنشان بر ما تمام شود . آنها که همیشه حرف ماندن میزدند، چند مرده حلاج اند و ...

آقا سعید، مرا هم بیدار کرد...

 

۰ نظر ۰۷ تیر ۹۲ ، ۲۳:۳۸
مژگان لرد


امتحانات و انتخابات و طرح ولایت و ... همه دست به دست هم دادند که مدتی نباشیم. روزها خیلی سخت و البته خیلی شیرین سپری شد. هم اکنون آقای روحانی رییس جمهور مردمی شده که به تعبیر امام سید علی، 180 درجه مخالف با برنامه ریزی های دشمن اقدام کردند.

میگویم:دشمن ما چقدر احمق است که صرفا با حضور حداکثری می توانیم مشتی بکوبیم در دهانش، بی آنکه توضیح دهیم بخش هایی از این حضور را حتی قدرت و ثروت فرآهم آوردند...

خلاصه اینکه فضا آرام شده و مردم دلخوش به انتخابشان که قیمت ها شکسته شود، تحریم ها برداشته...

اما "پس فردا"ی انتخابات که در خیابان های شهرم قدم میزم به مقصد دانشگاه و البته بسیج دانشجویی، در چهره هاشان هیچ تغییری نمی دیدم!

همان مردم،

 همان چهره های نقاشی شده همیشگی که می زند تو ذوق آدم!

 همان عجله ها برای رسیدن به محل کار!

حتی گداها هم سر جای همیشگی شان بودند...

گویا برخی از مردم حتی به گزینه ای که رای دادندش، فکر هم نکرده بودند...

اما هر چه شود، چه آنها برنده شوند و چه آنهای دیگر، مهم این است که ما نیامده بودیم برای برنده شدن...

همین ها هم که اتفاق افتاده، همه اش باز برنده شدن ماست.

۰ نظر ۰۷ تیر ۹۲ ، ۲۲:۵۳
مژگان لرد